سید هاشم حسینی کارشناس مطالعات فرهنگی:

پیش چشمت داشتی شیشه کبود

سید هاشم حسینی کارشناس مطالعات فرهنگی: ادیبان و فرهنگ‌شناسان ما، گزاره‌های روایی و گفتاری و بیانی مردم را به‌عنوان فرهنگ و ادبیات شفاهی می‌شناسند که شامل قصه‌ها و حکایات، روایات، تمثیلات، کنایات، مطایبات، هزلیات، هجویات و... در دو گونه منظوم و منثور است. این میراث فرهنگی شفاهی ما، همراه با نوعی فهم و ادراک مبتنی بر تجربه زیستی در طی چندین قرن است که ارتباط وسیع و وثیقی با پهنه‌های فرهنگی و تاریخی و طبیعی و جغرافیایی، همراه با اعتقادات و باورهای دینی و مذهبی مردم دارد که در حافظه فرهنگی و تاریخی به یادگار باقی مانده و سرشار از حکمت و ادب و اخلاق و سلوک عارفانه و عاشقانه است.
کد خبر: ۱۲۰۱۴۲۸
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۸ 31 May 2025

پیش چشمت داشتی شیشه کبود

تجلی‌گاه بارز بخشی از این نوع ادبیات را می‌توان در آثار حکیمان و شاعران و عارفان نامی همچون فردوسی و سنایی و عطار و مولانا و سعدی و... مشاهده نمود که از همین فرهنگ و ادب عامه وام گرفته شده است. یکی از این داستان‌های تمثیلی در مثنوی مولانا، افتادن گذر مردی دباغ به بازار عطر‌فروشان است که به دلیل عادت شامه او به بوی نامطبوع پوست و روده و سرگین و شکمبه و خونابه، تاب تحمّل بوی دل‌انگیز عطر در بازار عطر‌فروشان را ندارد.
ارجاع یا احاله متن این قصه به حال و احوال و آثار فیلم‌سازان سیاه‌نمای این روزگار ما، از یک بُعد، ثقیل و بعید از فهم ذهنی و از بُعدی دیگر، قریب به ذهن است. امر بعید این تمثیل، تشابه بازار عطر‌فروشان با شرایط موجود کشور است؛ که مشخص است نه همه‌جای این کشور گل و بلبل و معطر است، و نه همه‌جا آغشته به رنگ سیاهی و تباهی و عفن و لجن. لنز دوربین اینان، چون چشمک مگسان، علاقه به سرک کشیدن و نشستن بر روی نجاسات و لجنزار دارد و دوست دارند فضای محدود فیلم خود را با یک بی‌نظمی مغشوش و متوهمانه به کل جامعه ارجاع و تعمیم دهند.
این کشور، کارگاه دباغی داستان مولانا نیست که بوی مشمئزکننده این فیلم‌ها، اگر برای شامه فیلم‌سازانی امثال آقای سعید روستایی و جعفر پناهی و امثال ایشان دل‌انگیز و تداعی‌کننده خاطره سفر فرنگ و ربودن دل هیأت داوران به قصد ربودن خرمای نخل طلاست، برای دیگرانی که دل در گرو عشق به وطن دارند، آزاردهنده است.
اگر این طیف از فیلم‌سازان بگویند: "آنچه می‌بینیم، غیر از سیاهی چیزی نیست"، مشمول این شعر روان‌کاوانه مولانا می‌شوند که:
پیش چشمت داشتی شیشه کبود
لاجرم دنیا کبودت می‌نمود
در نگاه این فیلم‌سازان، لاجرم دنیا همان ایران است؛ که فقط کبود و سیاه و زشت است و میوه درختانش همه تلخ، چون زقوم. و تنها میوه شیرین نزد آنان، خرمای نخل طلای دیار کن است. باور کنیم که این سیاهی، در بیرون از نگاه فیلم‌سازان ما، ناشی از نوعی بیماری تیره‌انگارانه درونی است که علاجش، برداشتن شیشه کبود از جلوی دیدگان و نگاه کردن به پدیده‌های عالم واقع، بدون غرض و مرض سیاسی و ریاکاری و عوام‌فریبی رسانه‌ای و جشنواره‌ای است.
بزرگان عرفان و اخلاق و ادب ما، چون مولانا، غرض‌ورزی را حجاب حقیقت و هنر می‌دانند:
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد

فیلم‌سازی که در صدد بیان حقیقت است، اگر در تعریف جدید، حقیقت را مطابقت با "امر واقع" بداند، باز هم امر واقع یعنی برداشتن عینک تیره غرض‌ورزی. و مگر نه این‌که معنای رئالیسم اجتماعی در بیان سینمایی نیز، عبارت از همین معنی است؟
فیلم‌سازی که آرزوی آزادی برای ایران و مردم ایران می‌کند، حال آن‌که خود در آزادانه‌ترین شرایط در ایران فیلم می‌سازد، نمی‌داند که در این جمله‌اش تناقض و تضاد گفتاری آشکاری نهفته است که حکم ابطال‌اش، هم به لحاظ منطق زبانی و هم عقلی جایز است. و برای درک این تناقضات، کافی است تا عینک سیاه را از پیش چشمان خود بردارد.
حتماً نام آندره مالرو، نویسنده شهیر فرانسوی، به گوش این فیلم‌سازان ما آشناست؛ که در زمان وزارتش بر ارکان فرهنگ و هنر فرانسه در دولت مارشال دوگل، مبدع و پایه‌گذار چندین رویداد فرهنگی و هنری در فرانسه شد، و جشنواره کن و اهدای نشان شوالیه هنر و مکان رویداد ژرژ پمپیدو و... میراث به‌یادگارمانده اوست.
یادداشت‌های او برای اهل سیاست و فرهنگ و هنرمندان ما درس‌آموز است. او از نخبگان فرانسوی، چه در قالب شرق‌شناس و باستان‌شناس و مورخ و ادیب و هنرمند که به هزینه دولت فرانسه به کشورهای دیگر از جمله ایران عزیمت و مأموریتی به آن‌ها محول می‌شد و یا در کشور خود فعالیت می‌کردند و می‌کنند، را تلویحاً عمله فرهنگ می‌شناسد.
مشخص است که کار عمله در بنا کردن یک عمارت، عبارت از حمل مصالح و رساندن آجر و نیمه و چارکه به دست بنایی است که باید طبق نقشه معمار عمل کند. معماران سیاست‌های فرهنگی فرانسه، نیک به مأموریت‌های این عملگان واقف بودند و اکنون نیز طبق نقشه، پی و بنیان می‌ریزند و آجر روی آجر می‌نهند تا در زیر سقف آن، فیلم‌سازان سیاه‌اندیش ما، براساس سیاست‌های آنان، دست به تحقیر ملت خود بزنند.
وقتی جامعه نخبگان فرانسه، در نگاه وزیر فرهنگش عمله‌گانی بیش نیستند، هنرمندان هم‌طیف عاشقان میوه شیرین نخل خرمای کن، نیک بنگرند که در نقشه راه سیاست‌های فرهنگی غرب به‌طور کلی، و فرانسه به‌طور خاص، حکم همان عمله‌گانی را دارند که باعث سفیدشویی و تطهیر ظلم و استعماری هستند که بر ملت‌های مظلوم کشورهای دیگر روا داشته‌اند.
فرش قرمز جشنواره کن، نمادی از خون میلیون‌ها انسان بی‌گناه آسیایی و آفریقایی و آمریکای لاتین و در حال حاضر، خاورمیانه و فلسطین و غزه و لبنان و... است که در پلکان و راهروهای منتهی به تالار جشنواره کن جاری‌ست.
در این مقطع، صدای هورا و جیغ و سوت و کف این تالار، هرگز باعث خاموشی صدای ناله و ضجه و افغان کودکان غزه نخواهد شد. و اگر این فیلم‌سازان ما چشم بینا و گوش شنوایی داشتند، در همان فرانسه، مهد آزادی، انعکاس صدای داد و تظلم‌خواهی آنان را از در و دیوار خیابان‌های کن و پاریس می‌دیدند و می‌شنیدند.
و ای کاش آنان می‌دانستند که در چه زمانه‌ای بر روی این فرش آلوده به خون پا نهاده‌اند.
آقای روستایی! این کشور، و نه هیچ کشور دیگری، نه بازار عطر‌فروشان است و نه کارگاه دباغی. این‌جا ایران است که هم بوی دل‌انگیز گلاب قمصر کاشان و نرگس شیراز می‌دهد و هم کارگاه دباغی و تولیدی چرم مرغوب تبریز و مشهد و اصفهان.
سید هاشم حسینی کارشناس مطالعات فرهنگی

/ص/

منبع: تابناک
برچسب ها: خراسان رضوی
آخرین اخبار