به گزارش «تابناک تهران»؛ به باور بسیاری از اندیشمندان ، رسانه نقش برجستهای در تولید و ترویج فرهنگ و حتی تهییج عواطف و تغییر ذائقه جوامع دارد. از سویی ساختار حاکم بر فضای رسانههای دولتی و حتی خصوصی فعال در کشور ما نیز متاثر از ایدئولوژی ، آرمان گرایی و آرمان خواهی حاصل از انقلاب اسلامی بهمن 57 است. از سویی دیگر پیوندی عمیق و به ظاهر ناگسستنی میان رسانه و ستارهها و سلبریتیها وجود دارد و این پدیده دنیای مدرن و صنعتی در پارهای از مسائل اگر نگوییم مغایر ولی وجه اشتراکی با فرهنگ فضیلت محور یا اصلاحا ارزشی پس از انقلاب ندارد. اینکه عملکرد رسانههای ما تا چه حد در جهت ترویج سلبریتی گرایی بوده یا عقلانیت سیاسی- اجتماعی، محل پرسش است. مجله نسیم بیداری در آخرین شماره خود (آذر 97) گفتگویی دارد با بیژن مقدم مدیرمسول سابق روزنامه جام جم و مدیرمسول فعلی سایت خبری الف که مشروح آن در ادامه میآید..
نقش رسانهها در گسترش میل شهرت یا به نوعی سلبریتیسازی چگونه بوده است؟ آیا میشود رسانهها را به ایجاد موج شهرت طلبی و سلبریتیگرایی متهم کرد؟
نسبت سلبریتیها با رسانه از آنجایی برقرار میشود که یکی از عناصر ارزشگذاری خبری، شهرت است. در عناصر خبری ارزشهای متعددی مثل دربرگیری، مجاورت و همچنین شهرت وجود دارد. پس شهرت خود به خود میتواند یک فرد را در معرض دید قرار دهد . این ارزش الهام گرفته از نوع تفکر ژورنالیستی غرب است که وارد کشور ما شده است . چرا که مبانی و آموزشهای روزنامه نگاری ما ترجمه مطالب و مضامینی بوده که در غرب وجود داشته و به اینجا رسیده است. ارزشهای خبری که ذکر شد همه در غرب تعریف شدهاند. بنابراین همانقدری که یک رسانه بر اساس عنصر دربرگیری، خبری مانند تعویض شناسنامه را مورد توجه قرار میدهد به عنصر شهرت در خبر نیز نگاهی خریدارانه دارد.
در غرب این مورد خیلی فراتر از آنچیزی است که ما داریم چون دست آنها بازتر است و به نوعی هم این جریان رسانهای از این مسیر الگوسازی میکند. وقتی اخبار سلبریتیها را مطرح میکنند به دنبال آن هستند که الگوهایی را به جامعه معرفی کنند. حتی سخیفترین افراد آنها از نظر ما، بازهم جزء عناصر شهرت قرار میگیرند و در مورد بخشهای خصوصی زندگی آنها مینویسند. این همان پاپاراتزی است که در حقیقت ورود به جنبههای شخصی سلبریتیها یا فراتر از آن افراد مشهور است. که البته این مدل مخالفان جدی هم دارد.
لذا تا زمانی که فردی به شهرت نرسیده باشد با او مثل کسی که وجود ندارد برخورد میکنید . ما در مورد افرادی که وجود ندارند یا هستند اما برای ما مهم نیستند چه رفتاری داریم؟ این همه تصادف در کشور رخ میدهد اما تصادف یک بازیکن فوتبال که گوشهای از ماشین میلیاردیاش به جایی برخورد کرده ، تبدیل به خبر میشود چون واجد عنصر شهرت است. رسانه در مورد این شخص عطش را ایجاد میکند که مردم بخواهند از زوایای شخصی زندگی او آگاه شوند. بنابراین ابعاد زندگی فلان فوتبالیست برای مردم موضوعیت پیدا میکند . درحالی که اصلا ربطی به کسی ندارد. در حقیقت رسانه است که این فرد را در معرض دید قرار میدهد تا رفتارهای او برای ما مهم بشود.
اما نکتهای که در کشور ما به عنوان یک آسیب اتفاق افتاده ، آن بخشی است که در حقیقت در ایران ما میخواهیم از این افراد تصویر سازی کنیم. حتی به نوعی خواسته یا ناخواسته از این افراد الگو سازی کنیم . در نتیجه این اتفاق غالب این افراد دارای یک زیست دوگانه هستند .
یعنی آن تصویری که در تلویزیون میخواهیم از آنها بسازیم با آنچه که حقیقت وجودی فرد است کاملا متفاوت است. بدون توجه به آن حقیقت وجودی، خانمی که در یک سریال بازی کرده را بارها به برنامههای تلویزیونی دعوت میکنند و در برنامههای مختلف سعی میکنند که از نقاط مختلف زندگیاش بگوید و او را به عنوان یک الگوی موفق معرفی کنند . فاصلهای نمیگذرد که او در فضای عمومیِ مجازی و به اصطلاح خودش، شخصی ، رفتاری را بروز میدهد که بعد صاحبان رسانه میفهمند چه کسی را تبلیغ کردهاند. به چه کسی فرصت داده شده که در معرض میلیونها بیننده قرار بگیرد. حال میخواهند او را به عنوان الگو معرفی کنند در حالی که اصلا این فرد شخصیت متفاوتی نسبت به نقشی که بازی کرده است دارد.و آن شخصیت بر اساس فیلم و سناریوی آن شکل گرفته است نه حقیقت خارجی.
در واقع مردم با شخصیتی ارتباط برقرار کردند که وجود خارجی نداشته ولی رسانه کاری میکند که مردم هنرپیشه را بجای شخصیت فیلم بپذیرند؟
ولی این دو با هم یکی نیست. او یک ظاهر دیگری در زندگی شخصی و فردی خودش دارد که در فضای مجازی آن را به معرض دید میگذارد . اینجا ما به یک دوگانگی برخورد میکنیم و عملا پاسخی برای آن نداریم.
مطلب دیگر استفاده صاحبان قدرت سیاسی از شهرت سلبریتیها و قدرت نفوذ آنهاست. خاطرم هست که این موضوع از سالها قبل و نیمه دهه هفتاد اتفاق افتاد اما رو به افول است. کسانی که میخواهند کاندیدا بشوند از سلبریتیها و عنصر شهرت آنها به نفع سیاست استفاده میکنند غافل از اینکه در بسیاری از موارد جنس این افراد متفاوت است و این سیاست است که از آنها استفاده ابزاری میکند و آنها آگاهانه یا ناآگاهانه در خدمت این استفاده ابزاری قرار میگیرند اما چون با مفاهیم سیاسی آشنایی و علم ندارند و تکنیکهای آن را نمیدانند قدرت تحمل بار سیاست را ندارند.
سیاست در مواقعی خشن می شود ، پس در مقابل این هجمه و خشونت کم میآورند؛ لازمه حضور در سیاست ، مقاومت و پوست کلفتی است اما اینها این ویژگیها را ندارند بنابراین بلافاصله چهرهدیگری از آنها دیده میشود و هشتک ما “پشیمانیم” از آن خارج می شود.
با همه این تفاسیر به عقیده شما حیات و ممات رسانهها به سلبریتیها وابسته است یا بر عکس؟
رسانهها دنبال مخاطب و جذب مشتری برای اهداف خودشان هستند . اما اگر واقعا رسانه را از هر کسی بگیرید آن فرد دیگر نمیتواند تبدیل به سلبریتی شود. بسیاری از افراد هستند که سوابق خوبی دارند یا از سلبریتیهای دهههای خودشان بودند اما بعدا افول کردند. یک بخشی از آنها دیگر نیستند در این صورت رسانه کاری با آنها ندارد. زمانی باب میل رسانه نیستند یعنی حرف مورد نظر رسانه را نمیزنند بنابراین فاصلهاش با رسانه به مرور زیاد میشود . اسامی فراوانی را میتوان نام برد که دیگر نامی از آنها نیست . حتما رگ حیات آنها رسانه است.
شما فرمودین یکی از ارزشهای خبری شهرت است و علم روزنامه نگاری که آورده غرب است شهرت را به مثابه ارزش تعبیر کرده اما تفکیکی بین جنس شهرت قائل نشده. بنابراین رسانه میتواند با نوعی مهندسی فرهنگی ذائقه مردم را نسبت به شهرت تغییر دهد. چرا رسانههای ما روی چهرههای برجسته فکری و اندیشمندان سرمایه گذاری و ذائقهها را به آن سمت هدایت نمیکنند؟
برخی موضوعات از اراده فردی و جمعی رسانهها خارج است مثل این است که بگوییم چرا توجهات به فوتبال بیشتر از سایر ورزشها است یا هزینههایی که صرف فوتبال میشود اگر صرف کشتی شود بهتر نیست؟ اما وزنی که فوتبال در ذهن افراد جامعه دارد با وزنی که رشته دو و میدانی دارد آیا یکسان است؟ این یعنی شما میخواهید حقیقتی را نادیده بگیرید با این بهانه که میخواهیم کار جدیدی کنیم. کدام ورزش میتواند یکصد هزار نفر را به استادیومها ببرد؟ بنابراین همه چیز دست ما نیست. تفکیک سلبریتیها هم به همین شکل است.
حتما رسانههایی داریم که با نوع نگاه ایدئولوژیک خودشان به آن مرزها نزدیک نمیشوند و مدلهای مثبت سلبریتیهای قابل اطمینان و قابل الگو شدن را معرفی میکنند. اما اینها بطور طبیعی اکثریت نیستند . در مورد بعضی از آدمها ممکن است که افراد بتوانند زیست آنها و نوع سلوک آنها را در ذهنشان ترسیم کنند.
مثلا در مورد یک روحانی شناخته شده مردم میتوانند تصویری از زندگیاش داشته باشند اما در مورد سلبریتیهای هنری و یا ورزشی نمیشود به چنین چیزی رسید چون تصویر اولیهای که به آنها داده میشود تصویر واقعی نیست. آن چیزی که در سریال دیده میشود، تصویر واقعی نیست ولی مردم آن را دیدهاند . مردم آن سبک پوشش، حرف زدن را دیدهاند و از آن نقش اثر پذیرفتهاند اما بعد که به خودشان میآیند میفهمند آن بازیگر اصلا آدم دیگری است. مردم متوجه این زیست دوگانه هستند.
سازمان ثبت احوال میگوید در یک سالی که سریال ستایش از تلویزیون پخش شد، آمار نامگذاری بچههایی که تا یک سال بعد از آن به دنیا آمدهاند متاثر از این سریال بود . این نام در سال 83 رتبه 34 را در بین دختران داشت که با پخش سریال ستایش در سال 89 رتبه سوم و در سال 90 رتبه دوم را به خود اختصاص داد.
بنابراین رسانه قدرت تاثیرگذاری بالایی دارد اما در کشور و نظام ما که نوعی آرمان خواهی وجود دارد چرا رسانه ملی در جهت ترویج و فهم آن آرمانها قدم جدی بر نمیدارد بطور مثال چرا بجای استفاده پیاپی از سلبریتیهای مثلا سینمایی که از قضا فاصله زیادی با شخصیت محبوب فیلمهایشان دارند، از چهرههای اندیشمند و صاحب اندیشه استفاده نمیکند؟
این کارهم انجام میشود اینگونه نیست که تلویزیون خالی از حضور و استفاده اشخاص فرهیخته و اندیشمند باشد. اما دلیل اصلی میلی است که از طریق جامعه به تلویزیون منتقل میشود. یا ابتدا از جامعه به رسانه منتقل شده یا بالعکس یعنی رسانه ذائقه سازی کرده و حال مجبور است در همان ذائقهای که ساخته شده زندگی کند. بنابراین چنین برنامههایی هم تهیه میشود اما مثل فوتبال است؛ یعنی چه بخواهیم چه نخواهیم نمیشود فوتبال و هزینه ای که برایش میشود را با سایر بخشها مقایسه کرد. اما رسانه میتواند این ذائقهها را تنظیم کند . اگر قرار شد رسانه انتخابی میان بد و بدتر داشته باشد ، بد را انتخاب میکند نه بد تر را .
رسانه صاحب قدرت و تاثیر گذاری است. اما زمان میبرد و سخت است. صدا و سیما میتواند سراغ افرادی برود که حداقل درصد کمتری شامل این زیست دوگانه باشند. یا فاصله بین زیست اول و دومشان خیلی زیاد نباشد.
برخی معتقدند که صدا و سیما ترجیح میدهد بجای حضور اندیشمندان بویژه کسانی که نظرات کمی متفاوتری نسبت به حاکمیت دارند ، از سلبریتیها استفاده کند و مردم با اینها سرگرم شوند؟
بنظر من چنین چیزی نیست. ما شبکه چهار را داریم که مباحث فکری و اندیشهای در آن مطرح میشود . بخشی از چهرههای علمی و فکری در آن شبکه مورد استفاده قرار میگیرند. اما جنس آن بحثها چقدر مورد توجه و مراجعه مردم قرار دارند؟ اگر دو برنامه بطور همزمان پخش شود میتوان فهمید مردم کدام را انتخاب میکنند. این همان ذائقه ساخته شده است ما نمیتوانیم این واقعیت را نادیده بگیریم. البته بخشی از انحرافات از همینجا آغاز میشود که از ابتدا ریلگذاری غلط انجام شد.
گاهی برخی از خوبها و خوبترها خودشان کم میل هستند و رسانه هم سراغشان نمیرود. اتفاقا دل آزرده هم هستند. نارحت هستند که چرا سراغ افرادی گرفته میشود که شایسته مطرح شدن نیستند اما هر چند سال یکبار هم به سراغ ما نمیآیند.
نارحتند که چرا به فراموشی سپرده شده اند. مطلب دیگر سهل الوصول بودن افراد است. گاهی مجری یک برنامه خودش شخصیتی سطحی دارد و سوالات سطحی را باید مطرح کند پس به سراغ افراد سطحی و سهل الوصول می روند. اگر به سطح برخی از سوالات برنامههای تلویزیونی دقت شود میبینید که چقدر سطح نازلی دارند اصلا شکست عشقی یا تجربه عشقی یک فرد به کسی ارتباط ندارد. یا مثلا چه فرقی دارد که خانم بازیگر در چه سنی ازدواج کرده یا جدا شده است؟ بنابراین مجری متناسب با سطح خودش میهمان دعوت میکند.
برخی منتقد اظهار نظرها و رفتارهای سلبریتیها در مسائل سیاسی- اجتماعی هستند و گروهی حامی آنها؛ شما ورود سلبریتیها به مسائل سیاسی را چگونه تفسیر میکنید؟
از نظر من همه باید بخشی از فهم عمومی سیاسی را داشته باشند که هرچقدر افراد مطالعه داشته باشند و در برخی محافل شرکت کنند بیشتر میشود . مردم ما از این جهت بسیار جلوتر از مردم دنیا هستند . در بسیاری از کشورهای دنیا مردم هیچ سررشته ای از سیاست ندارند . سال 72 در کشور آلمان با دو دانشجوی آلمانی برخورد داشتم که اصلا ایران را نمیشناختند ! جنگ 8 ساله ایران و عراق را برایشان یاد آوری کردم اما هیچ اطلاعی نداشتند درحالی تنها 5 سال از پایان جنگ گذشته بود. اما در مفهوم سیاست ورزی و کنشگر سیاسی اگر بخواهند وارد شوند و تاثیر سیاسی یا تاثیری بر سیاست ورزی دیگران داشته باشند حتما باید واجد صلاحیت باشند .
متاسفانه میبینیم این سیاست است که از سلبریتیها استفاده ابزاری میکند و اینها هم تن میدهند در حالی که به هیچ وجه بنمایه این کار را ندارند.
من در ایام پس از وقایع سال 88 یادداشتی در مورد آقای شجریان نوشتم و در آنجا به همین مضمون اشاره کردم. این مقاله در 18 شهریور سال 88 با عنوان با اجازه استاد در روزنامه جام جم، منتشر شد که در بخشهایی از آن نوشته ام: «سیاست قواعد خود را دارد البته کمی بیرحم است ، پوست کلفتی میخواهد و دندهای پهن و گوشی شنوا برای شنیدن حرفهای حق و ناحق. حوزه سیاست بیش از هر حوزهای افراد را به پاسخگویی فرا میخواند چرا هایش بسیار است و لغزشها و شیوههایش خطرناک، صعودش پله پله و سقوط اش آنی ست. لذا اگر با استاد شجریان با زبانی متفاوت سخن میگویم از این روست که این هنرمند کشورمان عزم سفر به عالم سیاست را کرده است. بدیهی است که در این عالم سخن از ساز و آواز و دستگاه دشتی و ماهور و ... نیست. بهانه این نوشتار حتی نگاه انتقادی یک هنرمند به شرایط سیاسی کشور نیست که حق همه آحاد ملت است ، بلکه دیدن چهره مردیست که با اعتراض به صدا و سیما مانع پخش آثارش میشود اما مشتاقانه بر صفحه تلویزیون صدای آمریکا حاضر میگردد».
حرف من در این مقاله خیلی روشن است . من اشاره کردم که کار سیاسی قواعد خودش را دارد مثل اینکه ما وارد موسیقی بشویم بیآنکه قواعدش را بدانیم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ چه صدایی به مخاطب میشود تحویل داد؟ باید به قواعداش آگاه بود. بنابراین بحث ما در مورد فهم و کنش سیاسی موضع سیاسی در این چارچوب باید تعریف شود.
اگر کسی کار و زندگیاش را در حوزه بازیگری تعریف کرده و تمام فکر و ذکرش را گذاشته که یک بازیگر خوبی باشد؛ یعنی بازی کردن نقش سناریوی نوشته شده برای او . اگر این سناریو را خوب بازی کند طبق نظر کارگردان ممکن است به بازیگر خوبی تبدیل شود. بنابراین این شخص برای این کار تربیت شده است .
اما سیاست فضای سختتری است. سوال و هجمه بخشی از سیاست است. آیا میتوانید تحمل کنید و عنان از کف ندهید؟ اصلا قدرت تحلیل وجود دارد ؟ هرچند آقای روحانی وعدههای بسیار زیبایی داد اما سلبریتیها هم کنار نامزدها ایستادند و وقتی که ذرهای شرایط سخت شد لشگر ما پشیمانیم را به راه انداختند. حال تعابیر دیگری هم وجود دارد که من از بیان آن پرهیز میکنم. این یعنی ظرفیت لازم وجود ندارد.
اما زمانی که همین سلبریتیها از سیاستهای یک گروه یا جریان حمایت یا تمجید میکنند کسی از آن جریان به آنها خرده نمیگیرد که چرا به سیاست ورود کردهاید اما زمانی که مواضع آنها مخالف همان جریان باشد این بحثها مطرح میشود که آنها قدرت تحلیل ندارند و از سیاست چیزی نمیدانند.
این موضوعی که من به آن اشاره کردم به هیچ وجه منحصر به یک جریان سیاسی نیست. این سبک از بهره گیری از شهرت سلبریتیها برای یک نفع عادی زود گذر مثل انتخابات، منحصر به جریان اصلاح طلب یا اصولگرا نیست. هردوی آنها از این روش استفاده کردهاند . همین انتخابات سال96 نمونه اخیر آن است. بنابراین اساس نقد ما به این نوع استفاده است. و پشت آن تحلیلهای اشتباه نهفته است. فکر میکنند اگر کسی چند میلیون دنبال کننده داشته باشد، آنهایی که به آهنگ این آقا یا بازی آن خانم علاقه دارند یک مشت ماشین رای هستند. این تحلیل غلطی است.
این دنبال کنندهها یا به موسیقی فرد یا بازی یا چهرهاش علاقهمند هستند معلوم نیست که به هر حرف و نظر آن سلبریتی عمل کنند.
یکی از کارهایی که باید انجام شود این است که ما تلاش کنیم در قالب رسانه هرکسی را در جای خودش و به شان خودش قرار دهیم و الگوی خوب معرفی کنیم. یک بازیگر سالم را در بازیگری خوب و سلامت توام با زندگی سلامتاش معرفی کنیم. از این محیط که خارجش میکنیم عملا به او ضربه میزنیم. به سوالی پاسخ میدهد که اساسا نباید در معرض آن قرارش دهیم.
عکسهایی را برای بازیگر پخش میکنند و از او نظرش را میخواهند که اصلا آنها را نمیشناسد . اغراق آمیزش این است که عکس رئیس جمهورش را نشان دهند ولی نشناسد . اساسا باید بگذاریم سلبریتیها زندگی خودشان را داشته باشند، او که در معرض چنین سوالاتی قرار میگیرد، نمیرود دانشاش را افزایش دهد. اساسا مسیر زندگیاش بگونه دیگری است . ماچرا باید او را وارد جایی کنیم و توقع داشته باشیم که بداند؟ هرکس یک حوزه و علاقهمندی دارد.
اگر کسی علاقمند به باغبانی باشد باید از او در مورد پرورش ماهی پرسید؟ بعد هم بگوییم این فرد سواد ندارد یا دارد؟ اما ما در تلویزیون و رسانهها این کار را انجام میدهیم. ما باید هر کس را در جایگاه خودش قرار داد و از او توقع داشته باشم.